سفری بود. در زمستان و تنها می‌توانستم به تو و سفر قبلیمان فکر کنم. تو را میدیدم که فرز و چابک می‌دوی و آماده می‌شوی و از کوه بالا میروی. و خودم را می‌دیدم در حالی که برق شوق در چشمانم بود. یکی از آهنگ‌‌هایی که در ماشین پخش می‌شد این بود. البته کاملش رو ندارم. سعی کردم هرچه به گوشم می‌رسد را بنویسم:

داغ یه عشق قدیمی اومدی تازه کردی شهر دلم رو تو پر آوازه کردی

آتش این عشق کهنه دیگه خاکستری بود

دوست داشتم دوستم داشتی منو کشتی

دوباره زنده کردی

در خلوت من تنها صدایی

داغ یه عشق قدیمی

رفته بود هرچی که داشتیم دیگه از خاطر من اسم قشنگت میون دفتر من

اومدی آفتابی کردی تن سرد غروبو

.

 

تو مصداق این همه زیبایی هستی.

قلبم از فکر به تو آتش گرفته و وقتی به این فکر می‌کنم که . هیچوقت. می‌سوزم. می‌سوزم. خیلی خیلی خیلی می‌سوزم و می‌خواهم به تو بگویم تا. به من بگویی دوستم داری. ای وای بر من که اینقدر خودم را کوچک کردم و گفتم دوستت دارم و ای وای بر من که مثل زنی desperate خواهان تو بودم و تو مرا پس می‌زدی. اما نه با سختی. با محبت. با عشق. و این سوزش آتشش را بیشتر می‌کند.

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نوشته های یه ذهن خط خطی من و خودم و اینجانب و تنهاییم... بلاگ شخصی الکترونیک و کامپیوتر درب چوبی و ضد سرقت ارزان قمیت گلبرگ یاس مثبت ۱ فروشگاه تابلو فرش faraztasfieh مرکز خرید